کد مطلب:149396 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

دو چیزی که مایه ی روشنی چشم ابا عبدالله بود
در ایام كربلا و آن ابتلاء عجیب، چند چیز بود كه موجب ازدیاد مصیبتهای ابا عبدالله می شد؛ از همه بالاتر بعضی دنائتها و سخنان ناروا و بی ادبی ها و وحشی گری هایی بود كه از كوفیان می دید. ولی دو چیز بود كه چشم ابا عبدالله را روشن و دلش را خرم می داشت. آندو، اصحاب و اهل بیتش بودند. وفاداری ها و جان نثاری ها و بی مضایقه خدمت كردن ها و به عبارت دیگر صفاها و وفاها و همگامیها و هماهنگی نشان دادن های آنها دل حضرت را شاد و خرم می داشت (برای مرد عقیده و ایمان و مسلك، مایه ی خوشدلی بالاتر از دیدن همگام و هماهنگ یافت نمی شود) و مكرر در مواقعی از ته دل به آنها دعا كرد. علاوه، همین شهادت به اینكه «انی لا اعلم اصحابا ابر و لا اهل بیت اوصل و لا اوفی من اصحابی» حاكی از كمال اعتماد ابا عبدالله و دلخوشی اش به آنهاست.

مسلما تذكر ابوثمامه ی صائدی برای نماز - كه آخرین نماز را در خدمتت بخوانیم - دل حسین را شاد كرد كه درباره اش دعا كرد. و از آن بالاتر، آن فداكاری عجیب سعید بن عبدالله حنفی و گفتن جمله ی «اوفیت؟».

ابا عبدالله درباره ی عده ای دعا كرد. جانسوزتر از همه دعایی است كه درباره ی جوانش كرد. درباره ی جوانش دعا كرد كه امیدوارم هر چه زودتر از دست جدت سیراب بشوی. جوابهای قاسم در شب عاشورا دل حسین علیه السلام را شاد و روشن كرد كه درباره ی مرگ گفت: «احلی من العسل».